توبه نصوح
نصوح مردى بدون ریش ؛ همانند زنان بود و در یکى از حمامهاى زنانه زمان خود کارگرى مى کرد.
او کیسه کشى و شستشوى زنان را بر عهده داشت . به اندازه اى چابک و تردست بود که همه زنها مایل بودند کار کیسه کشى آنان
را، او عهده دار شود. کم کم آوازه نصوح به گوش دختر پادشاه وقت رسید و او میل کرد که وى را از نزدیک ببیند.
فرستاد حاضرش کردند، همین که دختر پادشاه وضع او را دید پسندید و شب او را نزد خود نگهداشت . روز بعد دستور داد حمام را خلوت کنند و از ورود افراد متفرّقه جلوگیرى نمایند، آنگاه نصوح را به همراه خود به حمام برد و تنظیف خودش را به او واگذار کرد.
وقتى کار نظافت تمام شد، دست قضا در همان وقت ، گوهر گرانبهایى از دختر پادشاه گم شد و او چون آن را خیلى دوست مى داشت در غضب شد و به دو تن از خدمتکاران مخصوصش فرمان داد همه کارگران را بگردند، تا بلکه آن گوهر پیدا شود.
طبق این دستور، ماءموران کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد بازدید خود
قرار دادند، همین که نوبت به نصوح رسید، با این که آن بیچاره هیچگونه
خبرى از گوهر نداشت ولى از این جهت که مى دانست تفتیش آنان سرانجام کارش را به رسوایى مى کشاند، حاضر نمى شد او را بگردند. لذا به هر طرفى که ماءمورین مى رفتند تا دستگیرش کنند او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او آن طور نشان مى داد که گوهر را او ربوده است . و از این نظر ماءمورین براى دستگیرى او اهمیّت بیشترى قائل بودند